سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
صفحه ی اصلی |شناسنامه| ایمیل | پارسی بلاگ | وضعیت من در یاهـو |  Atom  |  RSS 
[ و به پسرش حسن فرمود : ] پسرکم چیزى از دنیا بجا منه چه آن را براى یکى از دو کس خواهى نهاد : یا مردى که آن را در طاعت خدا به کار برد پس به چیزى که تو بدان بدبخت شده‏اى نیکبخت شود ، و یا مردى که به نافرمانى خدا در آن کار کند و بدانچه تو براى او فراهم کرده‏اى بدبخت شود پس در آن نافرمانى او را یار باشى و هیچ یک از این دو در خور آن نبود که بر خود مقدمش دارى . [ و این گفتار به گونه‏اى دیگر روایت شده است که : ] اما بعد ، آنچه از دنیا در دست توست پیش از تو خداوندانى داشت و پس از تو به دیگرى رسد و تو فراهم آورنده‏اى که براى یکى از دو تن خواهى گذاشت : آن که گرد آورده تو را در طاعت خدا به کار برد پس او بدانچه تو بدبخت شده‏اى خوشبخت شود ، یا آن که آن را در نافرمانى خدا صرف کند پس تو بدانچه براى وى فراهم آورده‏اى بدبخت شوى و هیچ یک از این دو سزاوار نبود که بر خود مقدمش دارى و بر پشت خویش براى او بارى بردارى ، پس براى آن که رفته است آمرزش خدا را امید دار و براى آن که مانده روزى پروردگار . [نهج البلاغه]
» آمارهای وبلاگ
کل بازدید :281038

» درباره خودم
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
....!!!
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک... آرزوی شهادت همیشه در دلم باقیه...از خدا میخوام که نصیبم کنه.... باید رفت..باید تعلقات رو کنار بزارم برای رسیدن ..شاید این راهش باشه....یحتمل باید زودتر بار و می بستم نشد یا نخواستم نمیدونم...و حالا وقت کوچ کردن ما هم رسید..حرف زیاده اما حسی و رمقی برای گفتن نمانده ...فقط ازشهدا میخوام اگه کوتاهی کردم تو این وب حلالم کنن ..به همان آهستگی که آمدیم ،به همان آهستگی هم میرویم...کربلایی باشید... تمــــــــــــــــــــــــــــام...
» لوگوی وبلاگ
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
» لوگوی دوستان















» آوای آشنا
» شب یاد ماندنی....
احساس میکنم انشاالله شاهد زیباییشهادت باشم وآن را تنگ در آغوش بکشم 
و این بزرگترین آرزوی من است این انتخابی آگاهانه است 
و انسان را به سوی معشوق ازلی راهنمایی میکند....  
                                                                                               "شهید  احمد زاده"        
خوب به یاد دارم آن شب راشبی ماندگار در ذهن ...
شب فراموش نشدنی... شب دل و دلدادگی...
وچه ناخوانده میهمان محفل شدن...دو سال پیش...شب شهادت امام جعفر صادق(ع)..خود برای خودش شبی بود...
ثانیه ها ودقایقی که زود گذشت وبرایم ماندگار شد...باورش سخت بود..دوساعتی قبل از آمدنشان نوید دادن 
که دقایقی میهمان هیئت هستند..
وقتی پا به هیئت گذاشتن...دیگر اشک و آه وحسرت بود...صدای چکیدن اشک ها آرام بود و بی صدا...
هر کس خلوتی کرده بود..زمزمه بود واشک بود...عشق وغربت...صدای یاحسین(ع)..
ومن...هنوز در شوک...سر روی تابوت..نمیدانستم چه بگویم ...؟؟؟از کجا بگویم...؟؟؟گفتم وچه صبورانه گوش سپردن...
لذت بخش بود...از یاد نمیرود.. بودم در محضر شهدا ،اما آنشب فرقی داشت  که هنوز چرایش را نمیدانم...؟؟؟
خوب به یاد دارم زمزمه ها ،حرف های آن شب را...
وچه زود رفتن تا میهمان دیگری باشند...
تداعی شد یاد آن شب..یادتان هستم..یادم باشید..
 
یه عااااااالمه دعا...
کربلایی باشید...


  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 86/8/13:: 11:21 صبح | در باغ شهادت را نبندید ()

    حماسه حضور